شب قدر را با آن همه عظمت دریافتم
آنگاه که خانه ام را با یاد مولایم علی
زینت دادم و فریاد وا علیا سر دادم .
دلم را بی هیچ چون و چرا به خانه ی
علی بردم و در کنار کودکان یتیمش نشستم
و از ته دل اشک ریختم که نه تنها پدر
فرزندان خود بود که بابی بود برای همه ی
کودکان محروم از پدر آن زمان و حامی بود
برای همه ی آنانی که نه از ستم دنیا که
از ستم بدیهای روزگار تن به غم سپرده بودند .
وای بر من مولای من ، غمت را با که بگویم ؟
با کعبه که تو زاده آنی یا با کودکان یتیم که
تو را تنها حامی خود میدیدند و یا با حسن
و حسین و زینب غم پرورت .
مولایم را با شمشیر ستم و با دستانی که
روزی ادعای حمایتش را داشتند به خاک و
خون نشاندند .
نفرین بر کسانی که بر تو ستم کردند .
نفرین بر کسانی که چشمشان را به
خوبیهایت بستند و برای اندک مطاع دنیا
دستشان را به خون تو ای پاک ترین
آفریده ی خدا آغشته کردند .
سوگند به خدای کعبه و دل سوزان زینب
قسم بر قامت خمیده و اشکهای زهرا
نمی سوزم برای رفتن تو
که می سوزم زبهر ماتم تو
که تو رفتی و دنیا بهر تو سوخت
که خود سوزم چرا مولای خوبانم چنین خفت؟
تو مولای منی ، جانم فدایت
تو رفتی و به جا ماندست غم تو
همه اشک یتیمان از غم تو
مرا در یاب ای مولای خوبان
شب قدر است و دلها بی قراراست
بدان مولا دلم در پیچ و تاب است
خدایا این شب قدرم ، بها ده
به مولایم قسم ، عفو از گناه ده
شکسته بال پروازم خدایا
خدایا گیر دستم ، جان مولا