دلم مالا مال درد است و نمی دانم چرا
شور شوق رفتن دارد و اما نمی داند کجا
من کجا و این دل دیوانه ی دیر آشنا ؟
من کجا و این همه سوز و گداز آشنا
من چرا این گونه خاکی گشته ام ؟
در بیابان ،من چرا در پی خاطی گشته ام ؟
من خطا کارم خدا ، رویم سیه گشته چرا ؟
من اسیر این زمین و این زمانم ، ای چرا ؟
گوش تا گوش فلک دارم ندا با این کلام
ای خدا دانم گنه کارم ولی تنهام چرا ؟
سوختم یارب ، مرا درمان نما
جامه ام خاکی ، مرا سامان نما
گشته ام مجنون در این کارم چرا ؟
باز می خواهم زتو لیلی جانم چرا ؟
سوختم من از فراق یار جانان آشنا
ای خدا رحمی نما ، گریان شب و روزم چرا ؟
خاک بر فرقم نشست از بس که تنهایم خدا
می کشم هر لحظه دردی جان فسا
جان تو بستان و کلامم بر نبند
ذکر یا مهدی ز جانم بر نبند .
به امید آمدنت مولای من.
دل تنگم . دل تنگم .
از این دنیای وانفسای پر از ریا دل تنگم .
بیا و دلتنگیم را با دیدنت درمان نما.
اللٌهمٌ عجٌل لولیٌک الفرج