ارسال
شده توسط زهرا مهدوی در 87/5/6 12:15 عصر
گفتی که مرا یاد کنید در ره حق
گفتم که مرا خوار کند نفس ضعیف
گفتی که تو را حق ببرد تا به فلک
گفتم چه کنم من که گرفتار خودم
گفتی تو برو در ره حق گام بنه
گفتم چه کنم پای رهم نیست که نیست
گفتی تو، توکل کن بر حق جلیل
گفتم که خرد راه نداه است مرا
گفتی گه خرد در دل تو غوغا کرد
گفتم که چه بسیار که غوغا به پاست
گفتی همه نور رخ حق بین که در دل به پاست
دیدم همه عشق است که افتاده به جان
وز نور خدا جان و تنم رفت ز کف
گفتم : تو حسینی و نور ابدی
برگو که کنارت بمانم وز عشق رخت جان ببازم.
یا حسین شهید ، تو را با یاد تشنه کام می شناسیم
اما زهی فکر باطل که بر ماست، که تو سیراب
عشق خدایی و ما تشنه کامیم و بس .
اللٌهم عجٌل لولیٌک الفرج